برایِ دیدنِ تارنمایِ شورایِ ملی‌ ایران و حمایت از منشورِ پیشنهادی در صورتِ تمایل، خواهشاً رویِ تصویرِ بالا کلیک کنید

۱۳۹۱ مرداد ۳, سه‌شنبه

پیرامون گاندی و رضا پهلوی.

نویسنده: آبان ط

ریشه یابی اختلافات در بین نیروهای اپوزسیونِ جمهوری اسلامی، پژوهشی ژرف را می طلبد که شاید از حوصلۀ این مقاله بیرون باشد: اما در این مقالۀ کوتاه سعی میشود تا به موردی از نا هنجاری های تنیده شده بر کالبد اپوزسیون پرداخته شده و نگاه افراد در طیف های مختلف به دیگر جریانها "معمولا غیر خودی ها" و اصولا عدم درک تفاوتها بهعنوان شاخص اپوزسیون بررسی گردد و تا حد امکان این موضوع به شکل شفافی باز شود:

باز هم بحث پیرامون شاهزاده رضا پهلوی است؛ فردی که مصاحبه ها و صحبت های او بسیار جنجال بر انگیزو محل توجه بسیاری از ایرانیان میباشند. بنظر میاید که حتی مخالفین او نیز پیوسته به او نظر افکنده و عملا در انعکاس دادن آراء او" هر چند نا خود آگاه و بعضا از روی تخریب و تقلیل صحبتهای او" ید طولائی در مطرح کردن او دارند"، تمایلات این مخالفین هر چه باشد: بازدۀ انعکاسی و مطرح شدن رضا پهلوی، فرجامی نیک را برای کنش سیاسی او در انظار عمومی به دنبال دارد. این فرجام نیک چیزی نیست جز شناخته شدن و فعال شدن بسیاری از جوششهای ذهنی که با دل و جان آرمانهایی مشابۀ رضا پهلوی دارند و در پرتو این شناخت ها این مطلب روشن میشود که او آنقدر اهمیت دارد که نور افکنهایِ ستبری بر روی او انداخته شده تا هم محل انتقاد باشد و هم حضورش، کار آیی مداوم را در طرح اپوزیسیونی دموکرات، یادآور گردد:

در میان انتقاد ها یا شاید بهتر است بگویم: تخریبهایی که اخیرا از طرف افراد متعددی در قلبِ صحبتهای رضا پهلوی انجام شده است، نکته ای بسیار حائز اهمیت وجود دارد که شاید پرداختن به آن بتواند کمی از قلیان روح این منتقدین و متخربین عصبانی و بر آشفته! را تبدیل به آرامش جان کند. رضا پهلوی سالهاست که مشی سیاسی خود را بر اساس منظومۀ فکری افرادی چون گاندی و یا ماندلا معرفی میکند و منتقدینش او را به باد سخره گرفته و این ادعای او را بزرگتر از مقیاسهای حضورو بارِ سیاسی او به عنوان یک گاندی یا یک ماندلا میدانند:

تا چه حد گاندی و ماندلا را می شناسیم؟

شناخت گاندی و ماندلا اتفاقا شناخت انسان در ساده ترین شکل ابراز بیانِ آزادی و حق محوری است؛ اگر قرار باشد هر فرد انسانی را آنچنان به فرازهایِ تفکیک شدن از دیگران بالا ببریم: باید مطمئن باشیم که در ساختن روحیۀ استبداد محور و توتالیتر، ما هم سهیم بوده ایم: پس نه رضا پهلوی و نه گاندی و نه ماندلا هیچکدام نه بت بوده و نه مقامی قدوسی دارند؛ با این مقدمۀ کوتاه به انتقاد "تخریبی" دوستانِ آزادیخواه! باز میگردیم:

جدای از اینکه نخست: بقول دکتر نوری علاء، اینکه فردی :هر فرد از رضا پهلوی تا آن سان سوچی و از حسن شریعتمداری تا میر حسین موسوی!" الگوی خود را گاندی بداند بسیار پسندیده تر از این است که الگوی ما یک دیکتاتور و یا یک ذهنیت توتالیتر محور باشد و اینکه رضا پهلوی در فردای آزادی ایران بدنبال درک تفاوتها "گاندی وار" میهنش را وجب به وجب بشناسد نه تنها اشکالی نداشته بلکه بسیار هم ارزشمند و اتفاقا تابعی از انگیزۀ شناخت تفاوتها در منظومۀ فکری اوست ، دوم باید به این موضوع اشارۀ مبرم و مستمر شود که اتفاقا از معدود افرادی که در سپهرِ سیاسی ایران از دیر باز از ثباتی ذهنی در متحول کردنِ انگیزه های عمل سیاسی خود، برخورداربوده است، آقای رضا پهلوی است که اصرار بر آشتی ملی و مبانی تبیینی آن در مراودۀ سیاسی/اجتماعی با نیروهای قهریۀ رژیم داشته ؛ این آشتی ملی است که دقیقا برگرفته از پارادایمی گاندی محور و ماندلا محور میباشد و طبیعتاً بر فراز میراثی از پدران خویش در تابعی از اصول لیبرالیسم در جامعۀ توسعه گرای دوران پهلوی بنا شده است، به این شکل که: او میراث دار آن پیشرفت و مدرنیته است "البته اگر باز دوستان با سخنان پر طمطراق و ساختگی به کتمان بنیان های مدرنیته در آن دوران نپردازند و دوباره و چند باره از تجدد آمرانه سخن نگویند!!"، که اینبار اتفاقا تمام دغدغه های خود را بر بنا نهادنِ اتحادی بر اساس اصول آشتی ملی و دموکراسی خواهی و سکولاریزم قبل از توسعۀ صنعتی محض/تکنو کرات محوری محض/ آرزوی حکومتی برنامه ریز را داشتن، صحه میگذارد.



 رضا پهلوی هیچگاه مخالفین خود را تخریب نکرده و انتقادهای او به همۀ نیروها، انتقادی در حیطۀ نقد علمی و بیرون از مجموعۀ کینه ورزی ها و لجاجت ها میباشد؛ از اینرو: انتخاب سرمشقی که هر چند بسیار سخت و دست نیافتنی بنماید "البته به زعم مخالفین" ، خود اولین قدم در انتخاب راهی است که انسان را بطرف کار زیاد و مسئولیت پذیری ستبر رهنمون میشود.


گاندی و ماندلا هم دلسوختگانی بودند که آینده ای آزاد را برای هممیهنانشان طلب میکردند: رضا پهلوی هم برای آزادی ایرانیان مبارزه میکند و البته میراثدارِ کار عظیمی است که در جهتِ ساختن تکنو کراسی و شایسته سالاری در دوران پدرانش توسط هممیهنانش انجام شده است: و شاید دقیقا به دلیل همین حافظۀ تاریخی پیرامونِ مفهومِ شایسته سالاری در دوران پدران اوست که نسل قبل و نسل جوانان امروز را بر اساسِ زنجیره ای تنیده شده که پیشرفتها و شایسته سالاری و مخصوصا دموکراسی و تکثر گرایی را با هم و بدون مرز بندی می طلبند، از پشتیبانی گسترده ای از رضا پهلوی بر خوردارکرده است و این پشتیبانی از منظومۀ فکری اوست که او را میتواند در مقام ماندلا قرار دهد چرا که تاکید او بر آشتی ملی در راس هر کنشی سیاسیِ اوست می باشد.

ای کاش آنقدر تقدس گرایی در ما زیاد نباشد که بتوانیم هم گاندی و هم ماندلا و هم رضا پهلوی را قبل از هر چیز انسان ببینیم و نه در مقام لزوما مقایسه بلکه بتوانیم این عزیزان را در مقام فرا آموختن از یکدیگر ارزش یابی کنیم و اینقدر از اینکه رضا پهلوی بگوید که به دنبال راهِ گاندی میباشد، متاثر نشویم.

به امید روزی که این بلوغ فکری در همۀ جریانات فکری و سیاسی کشورمان متبلور گردد.

آبان ط

12 جولای 2012