برایِ دیدنِ تارنمایِ شورایِ ملی‌ ایران و حمایت از منشورِ پیشنهادی در صورتِ تمایل، خواهشاً رویِ تصویرِ بالا کلیک کنید

۱۳۹۱ مرداد ۷, شنبه

چرا رضا پهلوی گاندی و ماندلا را سر مشق خود قرار میدهد؟



ما ایرانیان در سال 1391 خورشیدی هستیم که برابر با 2012 میلادی و برابر با بسیاری از تاریخ هایِ روزنگارِ دیگری است که در تاسی از فرسایش های ذهنی در بازیافت موضوعات، دیگر غرق در ایدئولوژی گرایی از هر نوع آن نیستیم «1».

دیوار برلین در هم کوبیده شده و کعبه های آمال ایدئولوژیک منهدم گشته اند؛ دیگر کیم ایل سونگ و جانشینانش محلی از اعراب برای جوشش ذهنی انقلابی را ندارند؛ دیگر هو شی مین با آن هویت و موجودیت، دلیل حضوری ندارد؛ دیگر چگوارا نمیتواند پارادایم مبارزه علیه استبداد باشد؛ آن دیوار ستبر سنگینگی در اذهان فرو ریخته است و ما در دورانی هستیم که باید از مشی ماندلاها تغذیه کنیم. ما در دورانی هستیم که نیاز مبرم روح و جان ما در مبارزه با استبداد، از خط مشی گاندی سرمشق میگیرد؛ ما در دورانی هستیم که آداب هنر ورزیمان در تقابل با جمود استبداد، تکثر را به عنوان پارادایم معرفی میکند؛ ما در دورانی هستیم که هستۀ قدرت بخشیدن به عمل سیاسی منشعب از تمرکز نکردن بر روی شخص است:

رضا پهلوی در این میان بمانند فردی است که توصیه ای در جا افتادن موضوعات مدرن را در سرلوحۀ کار سیاسی خود قرار داده است و بسیاری از هم میهنان از این توصیه ها دریافتی واقع گرایانه دارند: بدین معنی که ایرانیان با درک امروز خود به تابعی از زیستِ انسان مدرنِ امروز که دیگر ایدئولوژی پذیر نیست، در حال ساختنی از اتحاد میکوشند که ماندلاها و گاندی ها بسیار بر آن تکیه داشند؛ اتحادی که همۀ ایرانیان را از هر رنگ و قوم و جنسیت و مذهبی در یک صف ستبر قرار دهد؛ همانگونه که ماندلا در مبارزه با استبداد از مردمان میهنش که رنجدیدگانی بودند، میخواست؛ هیچکدام از آن بزرگمردان، نه ماندلا و نه گاندی: مشی مبارزاتی خود را بر اساسِ برتری ایدئولوژیکی بر دیگری قرار ندادند؛ آنها از هزار توی ایدئولوژی گذشته و در دورانی که کم و بیش، اصولا ایدئولوژی گرایی جای خود را به واقعیت گرایی میداد پا به میدان مبارزه گذاشته و از فرمولهای نافرمانی مدنی بهره بردند: سالها قبل از اینکه امثال جیم شارپ به نهادینه کردن این موضوعات بپردازند.

خط مشی رضا پهلوی در مبارزه با استبداد، راهی جز راهِ ماندلا و گاندی نیست؛ شاگرد خلف همان مدرسه ایست که آن دو بزرگوار در تثبیت حقانیت آن به تابعی از واقعیت های جامعه های خویش حقیقتا کوشیدند؛ رضا پهلوی مشعلی دارد از سفارشها؛ او بت نیست؛ نباید هم بت بشود؛ نمادی از اپوزسیون در مقابله با رژیم استبدادی در ایران است که از آرایه های مبارزاتی حزبی بهره نمیبرد؛ همانطور که ماندلا و گاندی از این آرایه ها بهره نبردند؛ آنها آزادی را برای نفس آزادگی در فرد فردِ هم میهنان خود مطالبه میکردند و روشنفکرانی بودند که زندگی روزمرۀ عزیزان هم میهن خود را در قیاس با حداقلهای اقتضای زمان و اولویتهای واقعیتها میخواستند؛ چه نیکوست که رضا پهلوی به این خط مشی که فرا ایدئولوژیک و فرا حزبی است دست زده است؛ چه خوب است که او خود را شاگردی هر چند کوچک از مدرسۀ ماندلا و گاندی بداند یا میداند؛ چه نیک است که او خود را محل اقتدا برای نوعی رهبری حزبی نمیشمارد و محل بروز سفارش و توصیه ای برای بکارگیری از ابزار مدرن باشد؛ آری در 2012 میلادی هستیم: نقطه ای از زمان که ایدئولوژی بکار ما برای مبارزه نمیاید؛ زمانی که مذهب و چپگرایی و راست گرایی و آنارشیسم، هر کدام جای و مکانی در تعریف عرفی آزادی ها دارند که آنها را محق به حضور در جامعۀ آزاد میکنند؛ هیچ کدام از دیگری برتر نیستند و هیچ کدام در جهت سبقت گرفتن از دیگری نیستند.

مسالمتی که با درک تکثر و درک تفاوتها شکل میگیرد؛ تساهلی که با دریافت تنوع ها در طیف های مختلف جامعه ساخته و پرداخته میشود؛ پارادایمی که در منظومۀ سرمشق های تاریخی، مترقی و به روز شده است؛ پارادایمی که بسیج نیرو را از جهت ایدئولوژی گرایی چپی و راستی نمیطلبد؛ پارادایمی که حق محور است و تفاوت استعدادها را بر محراب رعایت ها قرار میدهد. پارادایمی که با هر تابویی لکه دار نمیشود و محوریت خود بر اخلاق و انسانیت را در دریافت تفاوتها میجوید.

آری چه زیباست که ما همه از گاندی و ماندلا پیروی خردورزانه کنیم و ساحت سیاسی ایران زمین را به این صفتِ روادارانه زیبنده سازیم؛ در سال 2012 میلادی هستیم: جایی که امروز، تقابل با استبداد از ابزار دهه های شصت و هفتاد میلادی بهره نمیگیرد:

آری، امروز نیاز مبرم داریم که ابزار ماندلا را بشناسیم و شکیبایی گاندی را در نافرمانی مدنی، سرمشق مبارزات خود قرار دهیم: به روز شدن و ترقی خواهی را نه در تحول ایدئولوژیک بلکه در تغییر خط مشی از ایدئولوژی و آرمانگرایی بطرف تکثر گرایی و آنچه که در دریافت آن از ما نیروهای محرکۀ مبارزه میسازد جستجو کنیم.

در این میان ماندلا و گاندی نامهای نیکی هستند و رضا پهلوی هم سفارش کنندۀ متبحری در این ساحت؛ اخلاق و منش او در کنار مخالفانش و نه در تقابل با آنها سرمشقی از این محصلِ خلف بودنِ او از مدرسۀ گاندی و ماندلا میباشد؛ آشتی ملی را از نظر دور نکرده و پیوسته به فکر تکثر گرایی باشیم

آبان.ط


--------------------------------------------------------------
«1»: http://vimeo.com/21613629 

آراء این استاد و روشنفکر آمریکایی بسیار میتواند در بحث آسیب شناسانۀ ایدئولوژی در دیروز و واقعیت گرایی ها در امروز به ما کمک کند.
--------------------------------------------------------------